گر شعله های خشم وطن، زین بیشتر بلند شود


ترسم به روی سنگ لحد ، نامت عجین به گند شود

پر گوی و یاوه ساز شدی، بی حد زبان دراز شدی


ابرام ژاژخایی ی تو ، اسباب ریشخند شود

هرجا دروغ یافته ای ، درهم چو رشته بافته ای


ترسم که آنچه تافته ای ، بر گردنت کمند شود

باد غرور در سر تو، ، کور است چشم باور تو


پیلی که اوفتد به زمین ، حاشا دگر بلند شود

بر سر کله گشاد منه، خاک مرا به باد مده


ابر عبوس اوج – طلب ، پابوس آبکند شود

بس کن خروش و همهمه را، در خاک و خون مکش همه را


کاری مکن که خلق خدا ، گریان و سوگمند شود

نفرین من مباد تو را ، زان رو که در مقام رضا


دشمن چو دردمند شود، خاطر مرا نژند شود

خواهی گر آتشم بزنی ، یا قصد سنگسار کنی


کبریت و سنگ در کف تو ، خاموش و بی گزند شود